من کمونيستم!
در پاسخ به جنایت رژیم علیه خانواده های فعالین کمونیست
کیوان صدیق

وقتیکه این جنایت ضد انسانی رژیم اسلامی را خواستم قلمى کنم مدت طولانی با کلمات جنگیدم. چرا که ابعاد این جنایت در کلمات نمیگنجید. آنچه مختصرا ميخوانيد یک داستان نیست. این حقیقت زندگی یک کمونیست است که از سال 1356 برعلیه حکومتهاى سرکوبگر شاه و جمهورى اسلامى مبارزه کرده و هدفى جز برقراری يک نظم سوسیالیستى که متضمن آزادی و برابری و رفاه انسانها باشد نداشته و ندارد. این سرنوشت خودم٬ یعنی کیوان صدیق٬ یکی از اعضای حزب اتحاد کمونیسم کارگری است. کسى که دراين مسير بهای بسیار پرداخته است. نه فقط  من بلکه خانواده ام نیز سالیان طولانی دراين مسير سهم بزرگی داشتند و بهاى گزافى پرداختند.
بدوا بگويم که نه من اولین و نه آخرین کسى هستم که در راه آرمانهاى انسانى توسط رژيمهائى چون جمهورى اسلامى مورد هجوم قرار ميگيريم. همرزمان ما در گوشه گوشه ايران در قبرهاى بى نام و نشان آرميده اند. کسانى که زير شکنجه له شدند اما خود را به اين مزدوران سرمايه نفروختند. من تنها بخش بسیار کوچکی از جنایت رژیم اسلامی را جهت افشاگرى از سیاست اخیر این جنایتکاران برعلیه  خانواده های فعالین سیاسی و بخصوص خانواده فعالین کمونیست بازگو ميکنم.
در دهه شصت بدنبال سرکوب های رژیم من نیز به عنوان یک کمونیست دستگیر شدم. سالها در تک سلولی های مخوف و در زندانهای وحشتناک بسر بردم. در این سالها دار و ندار خانواده ام را عوامل جنایتکار به بهانه های مختلف از آنها گرفتند و خانواده ام را با فقر شدیدی مواجه کردند. پدر من یک کارگر بود. از تحصیل برادرانم جلوگیری کردند. تمام خانواده سرتاسر عمر خود را با فقری که سرمايه دارى اسلامى منشا و بانى آن بوده محکوم کردند. آنها سالها پشت میله های زندان تحقیرها و تهدیدها را به جان خریدند ولی هرگز عقب نشینی نکردند. بارها برای شکنجه روحی خانواده ام اعلام میکردند روز فلان برای گرفتن جنازه پسر بی دین خود مراجعه کنید. این شکنجه ها تا به امروز ادامه داشت. تا زمانی که سال 2006 بعد از آزادی از آخرین زندانم٬ که زندان اوین بود٬ مجبور شدم به خارج از کشور بروم. با خروج من تهدیدها و فشارها به خانواده ام دو چندان شد. بارها دستگیری اعضای خانواده ام رخ داد. فشارها و تهديد ممتد سبب شد پدرم دو بار دچار سکته قلبی شود. این فشارها طی شش ماه اخیر بیشتر شده بود.
اخبار مبنی بر کشته شدن من را بارها به خانواده ام میدادند. نهايتا آنها به مصادره تنها دارائی یعنی خانه ای که همه در آن سکونت داشتند دست زدند. پدر رنجور من در مقابل این فشارها دیگر نتوانست تحمل کند. هنگام برگشتن از دادگاه در پارک ملت ارومیه بر اثر سکته قلبی به زمین میافتد. نیروی انتظامی به جای بردن سریع وى به بیمارستان او را در کيوسک پلیس روی یک تخت میخوابانند که در نتیجه دچار سکته مغزی هم میشود. یک ساعت يعد اين واقعه او را به بیمارستان میرسانند. اما با تمام تلاش دکتر ها دیگر دیر شده بود. 16 روز پدرم را در ای سی یو نگه میدارند. او هم بینائی و هم تحرک تمام اعضای بدن خود را از دست میدهد. دکترها از بیمارستان صولت ارومیه مرخصش میکنند. دیگر امیدی به نجاتش نمانده بود.
در این اثنا که تمام خانواده ام در رنج از دست دادن عزیزشان روزهای سختی را سپری میکنند٬  برادرم را عوامل جنایتکار به سختی مورد ضرب و شتم قرار میدهند و نیمه جان رهایش میکنند. نکته اى که مرا وادار کرد به گوشه اى از این جنایات رژیم بپردازم طرح عوامل اطلاعاتی بود. آنها بعد از انتقال پدرم که دیگر جز یک تن بدون جان از وی نمانده بود در اطراف خانه ما شبانه روز کشيک ميدادند و ماشینهائی را برای تحت نظر گرفتن رفت و آمدها در اطراف خانه مستقر میکنند. تصور و تحليل شان اينبود که من برای آخرین دیدار با پدرم به آنجا سر خواهم زد و آنها ميتوانند مجددا من را بدام بياندازند. این قسمت را به عهده خواننده عزیز میگذارم تا خود قضاوت کند. سبعيت بايد تا چه حد باشد و نفرت از مخالف سياسى تا چه حد که در چنين وضعيتى هنوز براى تکرار جنايت تلاش کرد.

پیام من!
آهاى مزدوران سرمايه٬ قاتلين نسلها از شريف ترين انسانها٬ من با صداى بلند اعلام ميکنم که یک کمونیست هستم! عليه نظام شما و برای برقراری حکومت کارگرى و سوسیالیسم مبارزه میکنم! این مبارزه را تا آخرین نفس خود ادامه خواهم داد! برای لايروبى لجن سرمايه و حکومت مرتجع و جنايتکار اسلامى اش و برپائى یک دنیای بهتر لحظه ای از مبارزه نخواهم نشست.

همرزمان!
تاريخ طبقه ما مملو از قهرمانى و همدردى و تاريخ طبقه حاکم سرشار از جنايت و بيرحمى براى سود و سود است. وقتی به مبارزاتم بر علیه رژيم اسلامى در سالهای دهه شصت برمیگردم٬ وقتى دوران سياه سرکوب و کشتار کمونیستها و انسانهای آزادیخواه را ارزیابی میکنم٬ وقتى همين امروز ميبينم که هنر جنايت و نابودى مخالف را به چه سطحى رسانده اند٬ بوضوح ميبينم که جنگ ادامه دارد. آنها يک سو ايستاده اند و ما سوى ديگر. اين جنگ بايد به فرجامى برسد تا برگى ديگر از تاريخ ورق بخورد.  وظیفه تک تک انسانهای آزادیخواه و سوسياليست و کمونيست است که برعلیه جمهورى اسلامى این جرثومه و عصاره توحش سرمايه دارى معاصر متحدانه بپاخیزند. امروز بيش از هر زمان راه رهائى بشر منکوب شده و طبقه ما فقط و فقط سوسیالیسم است.
مرگ بر حکومت اسلامى سرمايه داران! زنده باد حزب اتحاد کمونیسم کارگری!